خاموش میشوم و مکث می کنم تو آه می کشی
من گریه می کنم دیوانه می شوم
تو روی دفترم ، یک قلب می کشی یک راه می کشی
من روی راه تو صد اشک می چکم
تو قهر می کنی یک ماه می کشی ! من روی ماه را نقش " تو" می کشم .
تو ناز میکنی . . . ـ آرام می شوم ـ

تو با مداد سبز آغاز می کنی یک راه میکشی ، یک دشت میکشی
یک عالمه فلوت پر آهنگ میکشی .
من سنگ میکشم با جوهر سیاه تصویری از خودم دلتنگ میکشم
...
بی رنگ می شوم ، چون سنگ می شوم

آزرده می شوم از دوری تو باز ، افسرده می شوم .
لبخند می زنی . . . و روی راه را ، یک " ضرب " می زنی
!
من روی صورتت صد بوسه می زنم

دیگر نمی روی آرام می شوم
بیدار می شوم . . .
اما تو نیستی
. . .


یک اتفاق ساده همین عاشقش شدم
وقتی که دیدمش به یقین عاشقش شدم
بی هوده عارفانه نبین عشق ساده را
آسان تر از گذشته ببین عاشقش شدم
وقتی که با زبان خودم حرف می زنم
دیگر چرا چنان و چنین عاشقش شدم
از کی ؟
کجا؟
چگونه؟
چرا ؟
مساله گم است
شاید از ابتدای زمین عاشقش شدم
حالا چرا به عاقبتش فکر می کنی؟

یک جمله بی بهانه همین عاشقش شدم


چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری ست
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
تو نیستی که ببینی ، چگونه پیچیده ست
طنین شعر تو در ترانة من.
تو نیستی که ببینی ، چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانة من.
چه نیمه شبها ، کز پاره‌های ابرسپید
به روی لوح سپهر
تو را ، چنان که دلم خواسته ست ، ساخته‌ام
چه نیمه شب ها ـ وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم هم زدنی
میان آن همه صورت ، تو را شناخته‌ام

 


شک کن به من ، دختر عزیز قصه شک کن !
با چشم های ساکتت من را فلک کن
بعد از خدا تنها تو را دارم ، ولیکن تو هم من را رها کن 
...
باشد ، تو هم زخم مرا کوه نمک کن
!
من که تو را یک شب نبینم غصه دارم
...
من که به جز دستان تو جایی ندارم
...
اما تو یخ بودی ، درون آتش من
...
ذوب گشتی و من ماندم و یک آتش سرد......
شک کن به من ، بگذار تا عالم بداند
این را که من می خواستم عاشق بمانم
این را که بر باد است آمالم ، بداند
قلب مرا سرشار از زخم و ترک کن
من با تو بودم ، با تو ماندم ، با تو خواهم بود تا لحظه مرگ... 



یک فرصت دوباره نمانده تا بازهم کنار تو باشم؟

یا مرگ با اشد مجازات یا باز هم کنارتو باشم
تقویم را دوباره نوشتم تا در خطوط صفحه آخر
یک روز یک ثانیه تنها باز هم کنار تو باشم
امشب تمام حجم خودم را از روی پشت بام تکاندم
خالی تر از همیشه شدم تا باز هم کنار تو باشم
بالای سقفهای شکسته جایی برای خلوتمان هست؟
تا گم کنم تمام خودم را باز هم کنار تو باشم...
حالا که روی چوبه دارم از هرچه هرچه هرچه که دارم
من حاضرم که بگذرم اما باز هم کنار تو باشم