ببین دیگر تمام من! مرا با خود قراری نیست
نهال ریشه برکنده به امید بهاری نیست
مرا صد بار بشکستی .به من آخر نپیوستی
مگو دیگر ز دلتنگی .دلت را اعتباری نیست
غزلهایم تو را فریاد می کردند و می دیدی
تو را با شعر ها همزاد می کردند و می دیدی
اگر یک دم گل خنده ز لبهایت جدا می شد
همان دم جا به جا غمباد می کردند و می دیدی
برو ای تل خاکستر .نمی خواهم تو را دیگر
من آتش کجا گیرم .تو خاک سرد را در بر
تو را دیگر نمی خواهم به قلب تیره ات سوگند
رهایم کن شقاوت پیشه .ای دل سنگ افسونگر
!
غم چشمان آهو را نفهمیدی نفهمیدی
سکوت این غزلگو را نفهمیدی نفهمیدی
مرا هرگز ندیدی تو. که غرق خویشتن بودی
نگاه پر هیاهو را نفهمیدی نفهمیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد