دیگر از پـلـه ها که می گـذرید ؛ مثـل آهو دلـم نمی لـرزد
با خودم زیرلب نمی گویم : به ! چه زیبا وشاعرانه گذشت
فـقـط آرام خـیـره می مـانـم بـه مـسـیـر پـیـاده رفـتـنـتـان
مـثـل اینکه نسـیـم آرامـی آمـد ؛ از پشت بـام خانه گذشت
مثل اینکه کنـار هم بودیم : چشم در چشم و سایه در سایه
در خیابان خلوتی که فقط می شد ازآن به این بهانه گذشت
کـار عـشق مـن و شمــا ! مثـل گـنجشـکهـای سرگردان
دیگر از مرغ خانگی شدن و قفس تـنگ و آب و دانه گذشت
بـا خـودم زیـر لب نمی گویم : آخر قصه مان چه خواهـد شد!
فـرض کـن اتـفـاق زیـبـایی از سـرم مـثـل یک نشـانه گذشـت
این غزل هم دوباره مال شما ؛ درد دلهای مردی که چه خوب
در سکـوت قـشنگ عـشق شـما از هیاهـوی این زمانه گذشـت
سلام،وب جالبی داری.جملات نغز و دلنشینی است.موفق باشی.به ما هم سر بزن.یا علی