دیگر از اضطراب و همهمه و هیجــانات کودکانه گـذشـت

 

دیگر از پـلـه ها که می گـذرید ؛ مثـل آهو  دلـم نمی لـرزد

 با خودم زیرلب نمی گویم : به ! چه زیبا وشاعرانه گذشت

 

فـقـط آرام خـیـره می مـانـم بـه مـسـیـر پـیـاده رفـتـنـتـان

 مـثـل اینکه نسـیـم آرامـی آمـد ؛ از پشت بـام خانه گذشت

 

مثل اینکه کنـار هم بودیم : چشم در چشم و سایه در سایه

 در خیابان خلوتی که  فقط می شد ازآن به این بهانه گذشت

 

کـار عـشق مـن و شمــا  ! مثـل گـنجشـکهـای سرگردان

دیگر از مرغ خانگی شدن و قفس تـنگ و آب و دانه گذشت

 

بـا خـودم زیـر لب نمی گویم : آخر قصه مان چه خواهـد شد!

 فـرض کـن اتـفـاق زیـبـایی از سـرم مـثـل یک نشـانه گذشـت

 

این غزل هم دوباره مال شما ؛ درد دلهای مردی که چه خوب

 در سکـوت قـشنگ عـشق شـما از هیاهـوی این زمانه گذشـت

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسر چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 21:45 http://papali.blogsky.com

سلام،وب جالبی داری.جملات نغز و دلنشینی است.موفق باشی.به ما هم سر بزن.یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد