به چشمهای نجیبت که آبرویم بود
تو مهربان تر از آنی که آرزویم بود
تو مهربان تر از آن شاعری که در رویا
میان کوچهء شعرش به جستجویم بود
صریح و ساده بگویم یکی شبیهت نیست
از این مجسمه هایی که چهار سویم بود
از این مجسمه ها، آدم آهنی هایی
که آنچه تاب ندارند های و هویم بود
مردی که گم شده در بین راه من بودم
قبیله پشت سر و قبله روبرویم بود
مرددم بروم یا دوباره برگردم؟
همیشه فاصله مضمون گفتگویم بود
منی که میوه عصیان باغ حوایم
به چشمهای تو اما فرشته خویم بود
همیشه حرف دلم اینکه «دوستت دارم»
کبوترانه ترین بغض در گلویم بود
و آرزوی من این بود «مهربان باشی»
تو مهربان تر از آنی که آرزویم بود
سلام سلام خیلی باحاله ای ول ..مخصوصا این شعر ...خوش باشی یا حق...