مردی کنار پنجره تنها نشسته است

مردی که بخش اعظم قلبش شکسته است

مردی که روح زخمی او درد می کند

مردی که تار وپود وی از هم گسسته است

چیزی درون سینه او می خورد ترک

سنگی میان تنگ بلورش نشسته است

مردم در انتظار نوای نی اند و مرد

حتی نفس نمی کشد از بس که خسته است

با احتیاط می کند از زندگی عبور

مردی که مرگ بر سر او شرط بسته است

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 23:10 http://www.blue-lover-yass.blogspot.com

سلام
وبلاگتون علاوه بر شعرهای دل نشینش یه بوی آشنا داشت
.
اونجا که جلوی علاقمندی ها نوشتید: مرگ

این یه تیکه از حرف نگفته ی دل من هم بود.ولی با عزتش
اولین بار بود اومدم ولی بازم میام .چون حرفهاتون بوی اشنایی داره
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد