دیگر نمی توانم و صحبت نمی کنم
تو عشق بزرگمی و به تو خیانت نمی کنم
سخت است ولی به تو جسارت نمی کنم
قصه ی عشق من و تو،قصه ی تنهاییست
این راز ماست و آنرا حکایت نمی کنم
تو یک سؤال بزرگی در خاطرم
قلبم شکست و دیگر قضاوت نمی کنم
تو پُر از گناهی و پُر از خلسه ی شراب
دیگر به روی تو عبادت نمی کنم
من به تو مؤمن بودم و پرهیزگار
کنون دگر تظاهر به دیانت نمی کنم
دیدم که تو مشغول صحبتی با دگری
فکر کردی که به او حسادت نمی کنم؟
گفتی برو و به زندگی خودت برس
گفتم بی تو به زندگی عادت نمی کنم
گفتی برو و برای خود عشقی بساز
گفتم با هر دلی رفاقت نمی کنم
خوب دانم که تو در فکر دیگری
این همه را بینم و هیچ شکایت نمی کنم
هر چند از تو دلشکسته ام امروز
اما میان دگران رهایت نمی کنم
رهاش کن یکبار برای همیشه! خیلی کارها هست که تو این مدت محدود عمر باید انجام داد..زمانی واسه وابستگی وجود نداره!
چه شعر زیبایی !!!!
تحسین تحسین تحسین....
ببینم مرد تنها یه سر به من نمی زنی؟
کلی وقته که فراموشم کردی !
منتظرم !
سلام تنها ترین مرد!
چطوری رفیق؟ بازم که اندوه...
شعرت خیلی قشنگ بود اما ای کاش تو نمیگفتیش!
من آپو دوست خوبم اگه تونستی بیا
شاد باشی الهی!
ممنون بابت کامنت زیبات
بی نظیر بود
ممنون
دلت شاد
سلام
آپ فوری زدم
منتظرتم
شاد باشی
سلام...تنهاترین مرد...
ممنون از حضورت و خیلی ممنون از شعر زیبایی که برام نوشتی...باز هم بیا...منم میام...
راستی:
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
سلام رفیق
ممنون که اومدی پیشم
دلم واسه نوشته هات تنگیده بود
موفق باشی رفیق
چقدر سخته چیزی که تا امروز داشتنش رو باور داشتی و حتی به نبودنش شک هم نداشتی یه دفعه از دست بدی !
و اصلا یه جورایی بفهمی تا حالا هم نداشتیش فقط فکر میکردی داشتیش ..چه بلایی سر خوشبختی و خاطراتت میاد ! به همه چی شک میکنی ..اما یه چیزی ته دلت محکم نگهت میداره ..یه چیزی که نیست اما عادت کردی که باشه
مثل این شعر قشنگی که نوشتی ..بازم نمیتونی حتی به رویاشم خیانت کنی !
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم ...
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت پراکسیژن مرگ است
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
مرسی بابت نوشتت عزیز.. موفق باشی
نوشته هات مبهم وسرد با امید گرمش کن خوش باشی به ماهم سر بزن
چطوری تونستن اینکارو با ما بکنن؟!!
سلام تنها..
وب جالبی دارید،شعر واقعا زیبا و تاثیر گذاری بود...
براتون آرزوی موفقیت میکنم
سلام
مرسی که خبرم می کنی.ممنون.
مثل همیشه عالییییییییییی