بهار که میشود
یادم می آید باید دوباره برای خدا عاشقی کنم
یادم می آید باید دوباره آغاز شوم 
نمیدانم چطور و از کجا
اما خوب میدانم باید آغاز کنم ....
همه قرص هایم را دور بریزم
چتر بر ندارم و مثل همیشه زیر باران بروم .... تا عاشقی کنم !
باید بو بکشم بهار را
باران را
عطر اقاقی را
باز کنم پنجره را
تا نسیمی که همه عمر دلتنگش نبودم
آغوش باز کند برایم ....

 

 

ته نوشت: می خواهم آشتی کنم ....
با خودم
دلم
قلمم
اگر این درد امان دهد و تاب بیاورد مرا

نظرات 2 + ارسال نظر
آتنا یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:08 http://softmoon.blogfa.com

بهار فصل آشتی کردن است ..
حتی اگر شکسته ترین دلِ روی زمین توی سینه ات باشد ..
اگر ایرانی باشی و آئین نوروز را بدانی که فقط کافیست گشتی توی خیابانها بزنی ..
همه چیز محیاست برای دوباره عاشق شدن
و دوباره زندگی کردن ..
.

[ بدون نام ] شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:07

خوشحالم این رو میشنوم... خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد