ادمهایی مثل من فراری اند از رابطه ، از اینکه باز بشود دست کسی را گرفت ، باز خاطره ساخت ، باز زنده بود و نفس کشید . ادمهایی مثل من می خواهند تنها باشند ، ادمهایی مثل من از ترس فروریختن زودتر میروند .
ما خرابکاریم ، ما از بودن با هم لذت میبریم ، مست میشویم ، میخندیم اما یکهو ، خیلی یکهو میترسیم ، نکند این هم برود به همانجا که بقیه رفتند ؟ اینهم بشود قوز بالای قوز . ما میترسیم ، خراب میکنیم زودتر از انکه حتی پیش بیاید دوست داشتنی ، محبتی ، مهری . .
ادم هایی مثل من...
امدم بنویسم ادم هایی مثل من این چنین و آن چنانند ...اما یادم افتاد این منی که می گویم چند صباحی هست که دیگر نیست !