دیر آمدن، هزاران بار بدتر از نیامدن است، حسرت و ای کاشها دل آدم را به قعر چاه میبرد.
اگه دیر شده صحبتش را هم نکنید دیگر، تمام شد، در این گور مرده نیست.
ادم تلاش بیهوده میکند ، سعی میکند رابطه خراب را هی جمع کند و سرپا نگه دارد ، اما نمیداند ، قصر که سهل است ، یک گاری هم با شن درست کنید ، وقتی میریزد دیگر هیچ شکل اول نمیشود .
اول با حرف ، محبت ، بوسه ، خواهش ، التماس ، قهر ، دعوا ، داد و بیداد و فحشکاری در نهایت .
نمیشود مثل ادم سابق بود...
از میان تمام نشدنها، نبودنها، نمیشودها و همه چیزهای از این دست، هیچ نشدن و نمیشودی پدرم را در نیاوره بود به مانند نبودنت.
هیچ کدام انقدر زور نداشت که زمین بزند مرا. اما خب برای هرچیزی بار اولی وجود دارد.
چه بار اولی هم شد.
روز هاست که فکر میکنم یک روز برایتان تعریف کنم که چقدر آدم مزخرفی بودم،
نمیترسم که این تصویر، همین تصویرِ داغون هم از بین برود، نه، از این میترسم ⠀⠀
که اطراف را نگاه کنم و یکهو ببینم باز هم سبک نشدم، حالم بد است، آن وقت چه خاکی به سرم کنم؟⠀
قرار نیست همه زیبا باشند، قرار نیست همه شمع مجلس باشند، یک سری آدمها هستند که به چشم هیچکس نمیآیند، اما بدجور آدم هستند. اون شکلی باشید به نظرم.