یکی دیوانه ای آتش برفروخت
در ان هنگامه جان خویش را سوخت.
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد.
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من ان دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم
بزن آتش بر عود استخوانم
که بوی عشق بر خیزد ز جانم
خوشم با اینچنین دیوانگی ها
که می خندم بر آن فرزانگی ها
به غیر از مرن و از یاد رفتن،
غباری گشتن وبر باد رفتن،
در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی؟؟؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچون اه تیره روزان،
بساز ای عشق وجانم بسوزان
بیا ، آتش بزن ، خاکسترم کن
مسم ، در بوته هستی زرم کن......
what DIE is SWEET
I need a perfect friend
To get me through the day
Somebody to be there,
And say that it's OK
من یک دوست تمام عیار نیاز دارم تا کل روز من رو درک کنه
کسی که اونجا باشه و بگه که موافقم
I need a perfect friend,
Who comforts me when I'm sad,
Who's there when I am happy,
Even more when times are bad.
من یک دوست تمام عیار نیاز دارم کسی که وقتی من ناراحتم دلداریم بده
کسی که وقتی من خوشحالم و حتی در زمانهای خیلی بد من اونجا با من باشه
I need a perfect friend,
Who likes me for me,
Someone to understand,
And just let me be.
من یک دوست تمام عیار نیاز دارم که منو برای خودم دوست داشته باشه
کسی که منو بفهمه و فقط اجازه بده تا من باشم
I wanted a perfect friend,
And I found one in you,
Somebody to support me,
In everything I do.
من یک دوست تمام عیار می خواهم
و من اون در تو پیدا کردم کسی که منو حمایت و پشتیبانی می کنه در هر کاری که انجام می دهم
I don't know what I did to deserve you,
I'd really like to know,
But I really would suffer,
If you were to go.
من واقعا نمی دونم که چرا تورا شایسته دوستی می دونم اما وقعا دوست دارم بدونم
اما من واقعا رنج خواهم برد اگر بخوای بری
So before it is too late,
One message I must send,
Thanks for everything that you've done,
For you are my perfect friend.
با کوله باری از غم که بر دوش او سنگینی می کرد به لب ساحل رفت تابا خود خلوت کند .
دیگر واقعا خسته شده بود با اشکی که از چشمش سرازیر می شد خدا را ز ته دل فریاد زد و دررو به روی عظمت دریا به زانو در آمد و همچنان در سکوت خود غرق بود که صدایی گوش نواز به او گفت :برخیز و به پشت سر خود نگاه کن جاده زندگی توست از کودکی تا الان .
بلند شد و پشت سر خود نگاه کرد ردپایی بود نورانی کنار رد پای خودش که در جاهایی با رد پای خودش یکی شده بود .
پرسید :این ردپا از آن کیست ؟
آن صدای آسمانی گفت :آن رد پای خداست که در کنار تو می آمده و در هنگام سختی ها و گرفتاری با تو یکی شده است .
آخرش یه روز می فهمی عاشقت بودم همیشه
اون روزه که بر می گردی با دلی صاف مثه شیشه !
آخ ! اگه بشه چی میشه !
آخرش می فهمی یک عمر منو اشتباه می دیدی
بی خودی باقهر و آشتیت تیشه می زدی به ریشه !
آخ ! اگه بشه چی میشه !
بر می گردی اما اینبار ، نمی گی با عشق نمی شه !
آخ ! اگه بشه چی میشه !
توی بازیِ ما دوتا شاه من همیشه مات بود !
اما اینبار توی بازی ، نوبت شاه تو کیشه !
آخ ! اگه بشه چی میشه !
اگه تو بیای دوباره این ترانه آخریشه !
آخ ! اگه بشه چی میشه !