بی‌قرارم، بی‌قرار ناز تو
بی‌قرار لحظه‌ای غم‌ساز تو
بی‌قرارم، بی‌قرار ساز تو
بی‌قرار نغمه و آواز تو
بی‌قراری می‌کنم تا حد مرگ
گر نیایی من بریزم چون تگرگ
بی‌قراری‌های من روییدنی‌ست
بی‌قراری‌های من بوییدنی‌ست
من به دنبال تو می‌گشتم ولی
بوی پیراهن نگشته منجلی
تو تمام هستی و جان منی
تو برای‌ام آب و هم دان منی
من بدون عشق تو عمرم سبوست
وین سبو هم سال‌هاست بر تار موست
من بدون سایه‌ات کی چون شوم
از نگاهی این‌چنین افسون شوم؟
من بدون دام تو صیدی نی‌ام
نه دد و دام‌ام، تو گو پس من چی‌اَم؟
من چه غم‌گین و فروافتاده‌ام
در هوای تو چه دورافتاده‌ام
بی‌قرارم، بی‌قرار نامه‌ای
تا رسد از تو، و یا دیوانه‌ای
بی‌قراری می‌کنم تا حد مرگ
گر نیایی ...


کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود توی بــــازار صــداقـــــت کـــمی ارزانی بود
کاش اگر کمی لطف به هم میکردیم مختـصـــــر بود ولی ســـاده وپنــهانـــی بود
کاش به حرمت دل های مسافر هرشب روی شفــاف ترین خاطــــــره مهمـــانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به مـــا هرچه پریشــــانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنـــــگ رفــتـــار من و لحـــن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه والهامست کاش رنــــــگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران غافـــــل از این دل دیوانـــه کــه بــارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها دل پر از صحبت این شاعـــر کــاشـــانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد و به یــادش همه شــب مـاه چـــراغانی بود
کاش اسم همه ی دخترکان اینجا نام گـــــلـهای پـــــر از شـبـنــم ایــرانـی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی دعایی بکنیم راز ایــن شعــر همیــن مــصــرع پـایـانی بود