نمیخواهم از آن دسته آدمها باشی، میدانی کدام را میگویم. همانها که سعی میکنند به هر شکلی متفاوت از بقیه باشند، لباسهای عجیب ، قیافههای عجیب تر، همانطوری که این روزها همه هستند، رنگهای بیخود و اغراق شده، جورابهای عجق و وجق، دهنهای تا دسته باز و خندهای بیخود و بیجهت .
نمیخواهد نشان بدهی که همهٔ دنیایت رنگ است، نمیخواهد دروغ بگویی که تو این آشفته بازار نگران هیچ چیز نیستی که هیچ، تمام ذهنت به سفرهای رنگارنگ و هالووین پارتیهایی است که با کشک بادمجان و میرزا قاسمی پذیرائی میشود . نمیخواهد به بقیه نشان بدهی که چه اوقات خوش و بسیار خوبی در رستورانهای فرشته داری، نمیخواهد آن چیزی که نیست را نشان بدهی.
ایرادی ندارد که نگران پسندازت باشی که ذره ذره آب میرود ، ایرادی ندارد که تو این شرایط افتضاح به این فکر کنی که هفده میلیون تومن پول موبایل دادن اشتباه است، ایرادی ندارد که جای بیست بار غذای بیرون خوردن در ماه ، خودت را به کافههای معمولی محدود کنی، ایرادی ندارد هزاران اتفاق جامعه را با چشم باز نگاه کنی، ایرادی ندارد که برای ریال ریالِ حقوقت برنامه ریزی کنی، ایراد که ندارد که هیچ ، درست هم همین است.
آن آدمی که کلهاش بیست و چهار ساعت در موبایل است، ذهنش موزیک کلاسیک و کتابهای هگل نیست، لذتی نمیبرد از زندگیش، چرا که اگه لذتی در کار بود، گوشیها کنار بود و غرقِ در لذتِ لحظه بودند.
نمیخواهد شبیه بقیه باشی، خودت باش، خودت از همه چیز زیباتر و جذاب تر است.