جز تو چه مانده است برایم :جنون مست

دل دل نکن بگیر دلم مانده روی دست

سنگ ترا به سینه آیینه میزند

هر کس که ادعا کند از عشق زنده است

دیواری از حصار تو کوتاهتر نبود

وقتی که می گریختم از سایه های پست

انگشتهای طعنه به چشمم فرو کنند

مردان لا ابالی و نام و نشان پست

دیدم چهار سمت من از روشنی تهیست

هی دست می کشیدم و می گفتم این چه هست

ناگاه صورتم که به که به من شباهت نداشت

از دست من چکید و در آیینه ات شکست

من تشنه ام به جلگه مرطوب آسمان

با این عطش تولد دریا مرا بس است

عشقم شکستنی است کمی احتیاط کن

وقتی بلور عشق مرا می بری به دست

در کار عشق حاشیه رفتن صحیح نیست

ای کاش مهرتان به دلم نمی نشست 

 

 

تقدیم به آنهایی که امشب را با تنهایی می گذرانند

 

 

امشب شب یلداست . پاییز با همه زیبایی هایش ، خدا حافظی می کند و جایش را به زمستان پاک و سفید می دهد . زمستان سردی که با وجود دلهای گرم و با محبت ، زیبایی اش دو چندان می شود

در یک لحظه به یاد خزان عمر خود می افتم . عمری که بهارش را بدون هیچ لذت و خوشی به پایان رسانید وبالاخره به خزان رسید . خزانی که جز حسرت روزها و فرصت های از دست رفته ، ثمره ای نداشت

آری ... خزان عمرهم به پایان خواهد رسید وبه زمستانش میرسد

در بهار، تنهایی ... در پاییز ، تنهایی ... در زمستان هم ، تنهایی ...سرمایش را احساس می کنم ... برخود می لرزم ... می ترسم

ای دل ...آیا دلی نبود که برای تو بتپد ... آیا دلی نبود که در انتظارت باشد ... آیا دلی نبود که نگرانت باشد

ای دل با رفتن به سوی غربت ، خیلی ها فراموشت کردند . خیلی ازآنهایی که دوستشان داشتی و دوست داشتی دوستت بدارند . اصلا" ای دل میدونی ... همه اش تقصیر این غربت هست ... غربت یعنی مرگ تو ... یعنی فراموشی ... یعنی غم ... یعنی رنج ... یعنی هجران ... یعنی تنهایی ... یعنی بی کسی

ای دل تنها! تنهایی ، تنها... تنها ... تنها و تنها میمانی

چقدر دوست داشتم امشب که شب یلداست ، من هم در کنار آنهایی که دوستشان داشتم و دارم و دوستم داشتند و نمی دانم که آ یا باز هم دوستم دارند ، بودم .آن وقت پدر بزرگ یا مادر بزرگ میشدند، ماه شب یلدا. فرزندان و نوه ها، ستاره هایش . گرمای دلهایمان، کرسی اتاقمان . یاقوت دلهایمان، انار دانه دانه شده اش . پر باری عشق و محبت و تقسیم کردن آن بین همه، هندوانه اش . لذت در کنار هم بودن با هر مزه ای، آجیلش . مزه ی لحظه های خوش با هم بودن، شیرینی اش . خواندن حمد وسوره، سپاسش از خداوند . بیان خیال یار و دلبر و آرزوها، فال حافظش . وفا و مهربانی و عشق، طولانی بودنش . آه که چه شبی می شد امشب ... ولی افسوس

به یاد داشته باشید که یک نفر، یک گوشه ی دنیا، تو غربت در این شب طولانی تنها نشسته و به یاد یک مشت خاطراتی که کم رنگ شده اند ؛ افتاده وفقط می خواهد یک برگ از حافظ را به نیت بودن در کنار یاران بخواند