روز میلاد من است، حس درونم لبریز است

می‌ جوشد از درونم ، دلتنگی‌ یه ۳ برادر نزدیکم

یکی‌ عشقم و در برم، یکی‌ دور و همنواز روحم

دیگری دور و حسرت دلم

یکی‌ نزدیک دیده‌ام و ۲ عشق دیگرم دور از دیده ام

یکی‌ همراه و دیگری همراز و فاصله چون راهی‌ تا گلویم

ولی‌ هر دو همنواز آرزوهایم

دیگری دور است و ندیدنش چون حسرت و اویزی بر گردنم

مینویسم و میگم از ته جونم

روز میلاد من و تو و تو و توی دورم

توی این فاصله هم می‌تونه باشه

وقتی‌ نزدیکی‌ قلب ها، آرزوی خاموشی شعمها

وقتی‌ لحظهٔ آرزوهای ناب

وقتی‌ باور گذشته و اینهمه سال

وقتی‌ لحظهٔ فوت کردن ارقام

هممون میاییم تو یاد ها

پس تولدمون می‌شه برامون

بازم یه روز پر از خاطره ها 

 

 


باد زد مایل و از دامنه ی کوه گذشت

باد زد مایل و از جنگل انبوه گذشت

مرکز از حاشیه در حفره فرو ریخت ... شکست

قالب از کوه به یک جنگل بی ریخت شکست

باد بر گردن شاعر سرطان می آویخت

کوه در حنجره اش جرعه ای از صبر نریخت

متن من پیش شما مسخره ی تاویل است

ساختارم سرطانی ست که در تعجیل است

اصلا انگار کسی فعل مرا می دزدد

قید تصدیق مرا پیش شما میدزدد

شهر در حال خودش باز مرا هم زده است

حس ناجور مرا وصله به عالم زده است

دیگر از هندسه ابعاد تو بیدار نبود

راس در گوشه ی چشمان تو تبدار نبود

خواست آرام بگوید هوس تیغ ... برید

زندگی حل شده در خون و کف و جیغ ... برید

سرطان باز مرا ... پرت شدیم از یک برج

این صعود است که ما پرت شدیم از یک برج

متن ، در بعد زمان جاذبه اش را گم کرد

صفر ، محور شد و سر در هنر هفتم کرد

باد زد مایل و اقوام تو در خواب شدند

نقشه ها ریخت ولی یکشبه بر آب شدند

باد در هندسه اضلاع تو را با خود برد

شاعر از حاشیه ی تیغ خودش را آزرد

مرکز از حاشیه در حفره فرو ریخت ... شکست

قالب از کوه به یک جنگل بی ریخت شکست

میروم پیش خودم می پرم از بیرونم

من بیابان شده ام معدنی از مجنونم

خواست آرام بگوید ... هوسش را رگ زد

 نسل در نسل همه کار و کسش را رگ زد 

 

 

 

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی ـ حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکه بدی که یـک بار زیر آوار غورورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه دونه های اشک صورتت رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی

تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی

گل من باغچه نو مبارک