امشب هوس کردم برایت چیز بنویسم
با سینه‌ای از خون دل لب‌ریز بنویسم

شاید تو از من انتظاری سبزتر داری
امّا فقط خوش دارم از پاییز بنویسم

می‌خواهم از بی‌مصرفی، تکرار، خودرویی
از بوته‌های هرزه‌ی جالیز بنویسم

تا خون قلبت را کفِ دستم بیاشامم
اصرار دارم با بیانی تیز بنویسم

تاریک گفتن پیش‌ازاین‌ها مستحبّی بود
این‌بار واجب شد که یأس‌انگیز بنویسم

شاید بدانی لحظه‌های سرخ یعنی چه؟
تصمیم دارم از شقایق نیز بنویسم

باید فقط محض رضای خاطر فرهاد
از یک عدد شیرین بی‌پرویز بنویسم

فردا چه خواهم کرد؟ باور کن نمی‌دانم
امشب که می‌خواهم برایت چیز بنویسم