و هنوز وقتی باران عشق می بارد تو را به خاطرم می آورد.

 

و هنوز وقتی بوی بهار به مشامم می رسد تو را به یادم می آورد.

 

و هنوز و قتی اشک هایم را بر گونه هایم می بینم تو را در زلالی اشک هایم می بینم.

 

و هنوز وقتی پاکی نمازم را حس می کنم پاکی عشقت را می بینم.

 

و هنوز وقتی به یاد عشقم می افتم به خود می بالم.

 

و هنوز این هنوزهای من همیشگی است...

 

و حالا زمانیست که به دیگر چشمانم نیاز ندارم چون دیگر
زیباترین
صحنه زندگیم را ، یعنی تو را نمی بینم.


شنیده ام غزلی نو سروده ای بانو
دوباره پنجره ها را گشوده ای بانو
تو بهترین غزل عاشقانه ای ای عشق
!
همیشه در نظرم خوب بوده ای بانو
فقط گناه تو این است که ندانستی
که مفت ، یک دل عاشق ربوده ای بانو
خودت بگو که به غیر از غزل در این مدت
کجای عشق لبم را سروده ای بانو ؟
خودت بگو که به جز فاصله در این مدت
چه چیز بین من و خود فزوده ای بانو
گناه تو فقط این است :
جای باور عشق
فقط نشسته ای و آزموده ای بانو

!گناه تو فقط آن یک دروغ مصلحتی ست


  وقتی که بود نمی دیدم ... ! وقتی که می خواند نمی شنیدم... ! وقتی دیدم که نبود... ! وقتی شنیدم که نخواند ... !

  چه غم انگیز است! چشمه ای سرد و زلال در برابرت در جوش و خروش باشد و تو تشنه ی آتش باشی و نه آب... !

  و آن هنگام که چشمه خشکید ! از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی خشک شد و به هوا رفت ، تو تشنه ی آب گردی و نه آتش ... !

و عمری گداختن از غم نیودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت....... ! »

                                                                  (دکتر شریعتی)  

 
همیشه وقتی فکر میکنی هنوز وقت داری همونجا دیر شده !!!


 خودم را آنگونه خواهم ساخت که تو دوست می داری

تا بروزگار بودن با تو،  بهترین باشم برای تو ...
چشمان عاشقم همچنان تو را می نگرند تا بدرون تو ره یابند
و موجی از دوست داشتن و عشق را بدرون تو جاری سازند
من با تو خواهم ماند ، تا ابد ، چنان که عهد کرده بودم ....
و تو را برای تو خواهم خواست،
و خودم را برای تو ...   
اگر خسته شدی به من تکیه بده
من عاشق شانه های تو هستم
چرا که در چشمان خسته تو     خودم را می یابم و شوق فداکاری را ...
من همواره امیدوار خواهم ماند
که روزی از روزگاران با تو باشم و برای تو  و بهترین برای تو .....


                                         for :all of i have in my life