آن روزها من مال یک دنیای بد بودم

می خواستم بهتر شوم ، با او که بد تر بود!

غیر از دلم دارو ندارم را فنا کردم ،

شاید به خود ثابت کنم این دست آخر بود

باید چه می کردم برای کندن از دیروز؟

لیلیِ من از بخت بد هم کور و هم کر بود!

این مجنون بیچاره از وقتی که رسوا شد

چشمان پر شورش همیشه ابری و تر بود

لعنت به این افسانه های پوچ تو خالی

سر در گمی های من از آغوش او سر بود

دنیای او دنیای یک مجنون دیوانه!

با دشتی از آلاله های زرد پرپر بود

کم کم به این باور رسیدم : سرنوشت من

مانند برگی روی دریاها شناور بود!

پایان عمری بی سرانجامی چه بود حاصل؟

ساحل ، زمینی سرد و متروک و محقر بود!

 

 

از ما که گذشت ... مست  چشمان ِ تو بود
دامن کش و خودپرست  چشمان ِ تو بود
دستی که شراب داد عمری ما را
حاشا که نبود دست ؛ چشمان ِ تو بود

از ما که گذشت ... فلک امداد بکن
از عاشق دیرینه ی خود یاد بکن
بر حال نزار زائرت زار بزن
از دست خدای عشق فریاد بکن

از ما که گذشت ... ترسم آتـش بزند
شمشیر ِ قضا ؛ پـَر ِ سیاوش بزند
ورنه ؛ دانم که به مرز اندیشه ی عشق
تیری نرسد ؛ اگرچه آرش بزند

از ما که گذشت ... قل هو الله احد
فریاد بزن به عرش ؛ الله صمد
این آدم پـَرسوخته ؛ کار ِ خود توست
از توست که بر توست ؛ چه خوب است و چه بد



از ما که گذشت ... طـَرد بودیم چه باک

در پای نسیم ؛ گــَرد بودیم چه باک

گویند که پاییز به راه است ؛ بگوی

ما را که همیشه زرد بودیم چه باک

 

 

هر دو خسته بودیم

گفتی: بازی

گفتم: چشم

گفتی: اول تو  و چه زیرکانه

و باز گفتم: چشم

چشم ها را گرفتم

قایم شدی

چشم ها را گشودم

هر چه به دنبال تو گشتم، نبودی

باز هم گشتم

اما، نه

تو برای همیشه نبودی

و به همین راحتی تو بردی

پاداش تو رهایی

جزای من ادامه اسارت

 

 

صدات می کنم  صدا که نه ، فریاد

ببین چقدر خرابم ، خراب و بی بنیاد

نه اینکه از تو بخواهم دوباره برگردی

تو آرزوی محالی شدی که رفته به باد

دلم گرفته ، شکسته ، گسسته می فهمی

شبیه بم شده اما نمی شود آباد

و هیچ حرف و حدیثی برام مرهم نیست

به غیر از اینکه تو هم گاه گاهی از من یاد....

چقدر گریه ی پنهانی و نقاب غرور؟

بدون تو همه چی هست غیر ِ یک دل ِ شاد

و عشق و زندگی و  سایه بان آرامش

خلاصه هر چه خدا از ازل به انسان داد

اشاره کن به من از دور دست های خیال

که باز پر بکشم سوی تو ، رها ... آزاد

اگر چه با پر زخمی ، بدون ِ اوج و صعود

ولی به شوق تو با گرمی و تب مرداد

اگر دوباره بیایی ، اگر... اگر.... ؟

کدام مسخره ای واژه ی اگر را زاد؟

که من برای ابد در « اگر ... اگر ... » ماندم

و رفت زندگیم توی نا کجا افتاد