قانون تو, تنهایی من است
وتنهایی من, قانون عشق
وعشق ارمغان دلدادگیست
واین سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی
وچه سرنوشت تلخ وغریبی
که هر بار ستاره های زندگی ات رابا دستهای خود راهی آسمان پر ستاره' امید کنی
وخود در تنهایی و سکوت با چشمهایی خیس ازغرور
پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی
وخموش و بی صدا
به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنئ
وباز هم تو بمانی و تنهایی و دوری
وباز هم تو بمانی و یک عمر صبوری........

 

 

تولدت مبارک

 

 

جز تو چه مانده است برایم :جنون مست

دل دل نکن بگیر دلم مانده روی دست

سنگ ترا به سینه آیینه میزند

هر کس که ادعا کند از عشق زنده است

دیواری از حصار تو کوتاهتر نبود

وقتی که می گریختم از سایه های پست

انگشتهای طعنه به چشمم فرو کنند

مردان لا ابالی و نام و نشان پست

دیدم چهار سمت من از روشنی تهیست

هی دست می کشیدم و می گفتم این چه هست

ناگاه صورتم که به که به من شباهت نداشت

از دست من چکید و در آیینه ات شکست

من تشنه ام به جلگه مرطوب آسمان

با این عطش تولد دریا مرا بس است

عشقم شکستنی است کمی احتیاط کن

وقتی بلور عشق مرا می بری به دست!

در کار عشق حاشیه رفتن صحیح نیست

ای کاش مهرتان به دلم نمی نشست

 

از پس شیشه عینک استاد

سرزنش وار به من می نگرد

باز از چهره من می خواند

که چه ها در دل من می گذرد

می کند جمله خود را تکرار

بچه ها عشق گناه است گناه

وای اگر در دل نو خواسته ای

لشگر عشق بتازد به نگاه

می نشینم همه ساعت خاموش

در دلم غوغائیست

مبصر امروز چو اسمم را خواند

بی سسب دادکشیدم غایب

رفقایم همگی خندیدند

که جنون گشته به طفلک غالب

بچه ها هیچ نمی دانستند

که من اینجا و دلم جای دگر

دل آنهاست پی درس و کلاس

دل من در پی سودای دگر

من به یاد تو آن روز بهار

که ترا دیدم در جامه زرد

تو سخن گفتی اما نه زعشق

من سخن گفتم اما نه ز درد

من به یاد تو و آن روز خاطره ها

یا د آن روز که بگذشت چو باد

و در این وقت به من می نگرد

از پس شیشه عینک استاد

با خیال خوشم از اول زنگ

لحظه ای فارغ از آبادی

باز تکرار کند جمله خود را استاد

بچه ها عشق گناه است گناه.........