آشنای من آشنای قدیم--بین ما هر چه بود دیگر مرد
دست پاییز چون بنایش کرد--فصل پائیز هم به خاکش برد
خوانده بودم کجا نمی دانم--که بسی تلخ دست بنیاداست
عشق هایی که در خزان روید--برگ زرد است وخانه بر باد است
روز اول که دیدمت گفتم--این همان نیمه وجود من است
گفت اینست آنکه می جستم--حاصل لحظه سجود من است
کفتم اینست آنکه می باید--شعر جاوید دفترم باشد
سایه سرو پیکرش باید--تا دم مرگ بر سر باشد
چشمهایت ستاره ای روشن--در سکو شب سیاهم شد
چهره ات چهره درخشانت--تک پرنده به تیره راهم شد
رفتم ازخویش وسربه سرتوشدم--خویشتن را دگر رها کردم
پیکرم شد تمام یک فریاد--آه آنهم ترا صدا کرد
تو همه من شدی و من همه تو--شهر ما پر شد از ترانه ما
روی لبها سخن نبود بجز--حرف ما حرف عاشقانه ما
روزها می گذشت از پی هم--لحظه ای بی تومن نبودوتونیز
آنچه در خاطرم نمی آمد--رنج بود و شکست بودو گریز
دستهای نجیب تو آسان--سهم می کرد غصه های مرا
رنج می داد مهربانی تو--در دل آسمان خدای مرا
می خریدی بهر بهایی بود--آه حتی به جان تو ناز مرا
سهل می خواند از دو چشمانم--چشم زیبای تو نیاز مرا
گاه وقتی زبان فرو میماند--واژه عاشقانه ای کم بود
هدیه از پای تا سرم آنروز--نرگس و لاله بودو مریم بود
آه اما دریغ و درد چه زود--در تو پایان گرفت آنچه که بود
بر لبانت چه سهل و آسان رفت--سخن عشق من بدرود
ماند ناباورانه چشمانم --در نگاهت که می گریخت از من
در دو چشمی که سخت خا لی بود --از سرودوشعروترانه سخن
نا له ام را شنیدم و گفتم --این صدای غریبه از من نیست
دست بردم به روی سینه خود--تا که باور کنم ز آهن نیست
گفتم آیا این منم که میشنوم --این چنین تلخ گفته های ترا
پس چرا زنده ام نمیمیرم--تا دگر نشنوم صدای ترا
با همان ناله غریبانه--گفتم اینقدر شتاب نکن
شاید ای دوست بازکردیم--پل بگذشته را خراب نکن
روی لبهای گرم و شیرینت--صد هزار آه و شاید و اما
من پریشان و خوب میدیدم--مرگ امید و آرزوها را
گفتم ای آنکه هستی ام بودی--خویش را بیش از این عذاب نده
تا نمیرم به پیش چشمانت--هیچ دیگر به من جواب نده
آه بگذار تا اگر هستم--زنده باشم برای آنچه که بود
گر چه شانه های محکم تو--بهرم آن حریم امن نبود
باورم شده که دیگه...
قصهء ما ناتمومه...
انگاری از جنس ِ بُغضه...
در سکوت و بیکلومه...
آره میدونم جوونی...
مثل غنچهها میمونی...
میدونم آخر راهم...
میدونم، تو هم میدونی...
بهار زندگی من...
همیشه شکل پائیزه...
وقت ِ گلدادن گلها...
برگ ِ شاخهها میریزه...
یکی میگفت عشق دروغه...
مثل آدما تو قصه...
ولی شعلههاش همیشه...
داره تو دلها میرقصه...
چرا اینقدر عشق غریبه...
مثل من تو این خیابون...
تک و تنها، گیج و حیرون...
همیشه بیسر و سامون...
غصهخوردن توی غربت...
توی تنهایی نشستن...
عاقبت بیکس و تنها...
مثل آئینه شکستن...
بازم ابرا غصهدارن...
باز دارن هوای بارون...
و صدای چیکچیکاشون...
داره میاد توی ناودون...
بازم آسمون ِ ابری...
دل ِ آسمون گرفته...
چشای بارونی تو...
هنوزم یادم نرفته...
عاشقای فصل پائیز...
تو خیابونا دوباره...
بعضیها پیاده بودن...
بعضی، مثل ما سواره...
برام از خدا میگفتی...
روزهایی که رفته از یاد...
دست ِ تو، تو دستای من...
موهاتم، تو دستای باد...
دل ِ تو که بیقرار بود...
اشک ِ چشماتو، رو میکرد...
دلهامون پر از شقایق...
آخه کی از هم جدا بود؟...
حالا بعد از اینهمه اشک...
میگی چشم بروت ببندم؟...
بی تو آخه مگه میشه؟...
که به این دنیا بخندم؟...
گاهی از خودم میپرسم...
چرا سهم ِ من همین بود؟...
تو میون آسمونها...
سهم ِ من ولی، زمین بود...
این روزا فصل ِ بهارو...
دیگه دوست ندارم اصلا...
تو میای بیادم...
نصف دیگهء وجودم...
دل ِ تو، مُهر ِ نمازم...
جای سجده و سجودم...
یاد ِ خاطرات ِ مبهم...
یاد ِ اشکای فراوون...
یاد ِ لحظههای شیرین...
یاد ِ باهم بودنامون...
آخه کی فکرشو میکرد؟...
که بدون تو، برم من...
یه کاسه آب نمیاری؟...
عزیزم، مسافرم من...
واقعا سختمه رفتن...
اما راهی هم نمونده...
میرم، اما جا گذاشتم،
دلمو... پیشت نمونده؟...
حالا من یه اتفاقم...
که روزی صد بار میافته...
شدم عادت واسه مردم...
مثل حرفایی که مُفته...
مثل قاب ِ عکس ِ خالی...
به تن ِ دیوار نشستم...
جای عکسهای تو، خالی...
توی قاب ِ سرنوشتم...
باز از اون حرفا زدم من...
چرا آدم نمیشم من؟...
ای خدا برس به دادم...
تا ز غم، راحت بشم من...