و فکر می کنم جای یک زخم هایی خوب نمی شود . می ماند و هر وقت چشمت افتاد بهش یادت می افتد تو را یک روز یکی که دوست تر داشتیش از باقی ، انکارت کرد که انگار پرتت کرده باشد بیرون از زندگیش . تو را یکی که عزیز ترت بود از دیگران ، ندید . خودت را و دل شکستگیت را . حالا هی بنشینیم به بازی کردن