هنوز زیر لب آرام میگویم -دوستت دارم- آنقدر آرام .... که خدا بشنود
و خودم و خودت نه!
هنوز پای انتظار مینشینم
که یا تو نزدیکتر بیایی
یا صدای من به بلندی بالای تو برسد و بشنوی
یا خدا دستم را کمی بالاتر بگیرد
کمی ....
هنوز دلم میخواهد بازی باشد
چشم هایم را ببندم
بعد باز کنم و ببینم یا عشق تمام شده و خط خورده و من باخته ام!
یا بی تو بودن تمام شده و من برده ام!
میدانی این روزها انگار جزء روزهای خدا نبود
وگرنه من انقدر خراب نبودم
حداقلش این بود که بودی
به گمانم این روزها را خدا از تقویم خط زده بود و من یادم نبود
قرارمان همین است دیگر
                                 -روزی که تو نباشی روز نیست-! شب هم نیست
ماه کم دارد
اگر هم میبینی سرم مدام -درد- میکند
به دل نگیر
این روزها که گذشت، روز خدا نبود! 
-چون تو نبودی- ....

 

میخواستم بــِت بگم چقد پریشونم ...

دیدم خودخواهیه !

دیدم نمیتونم !

 

تحمل میکنم بی تو به هر سختی ...

به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی...

 

 

به شرطی بشنوم دنیات آرومه

که دوسش داری.. از چشمات معلومه !

یکی اونجاست.. شبیه من.. یه دیوونه!.. که بیشتر از خودم قَــَدرتو می دونه

چیکار کردی ؟ که با قلبم.. به خاطر ِ تو بی رحمم !!!؟

تو می خندی ..

چه شیرینه ! : گذشتـن

تازه می فهمم..*

 

 

تو رو میخوام .. تموم ِ زندگیم اینه

دارم میرم .. ته دیوونگیم اینه !

 

نمی رسه به تو حتی صدای من

تو خوشبختی همین بسه برای من

 

 

چیکار کردی ؟ که با قلبم.. به خاطر ِ تو بی رحمم !!!؟

تو می خندی ..

چه شیرینه ! : گذشتـن

تازه می فهمم.. تازه می فهمم