خیابان سرد و کوچه سردو بازار و دکان سرد است
همه دلها پر از درد وتمام چهره ها زرد و و زمان نامرد نامرد است
زمستان نیست برفی نیست بورانی نمیبینم ولی سرد است
چه چندش آور است دست رفیقان را چو میگیری عجب سرد است
سبوی ساقی دوران تهی از باده عشق و جوانی شد
دگر کام کسان هم خالی از مهر زبانی شد
نگاه چپ چپت هر دم نمایان میکند خشمت
سخن از عشق بس کن چون،شقایق هم پشیمان گشته از آدم گریزان شد
دهانهاشان همه باز و دندانها به سوهان،غضب سائیده

و در راه نیش مهربانیها کنار صخره نفرت کمین کردند
من آهنگ سفر خواهم نمودن زین دنیای سرد دلتنگی

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدیناسن خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

 

یاد آن شب.........امشب اما

یاد آن شب زیر باران

کوچه ای تاریک و نمناک

دستهایم سرد و خاموش

چشمهایت مست و بی باک

گرم از هرم نگاهت

می شدم آرام آرام

وای بر من !! مرغ قلبم

باز هم افتاد در دام

---------------------

یاد آن شب مست بودیم

فارغ از اندوه دنیا

قصه می گفتی برایم

قصه یک عشق زیبا

زیر نور ماه آن شب

درسکوتی پر هیاهو

بی تمنای دل من

هدیه دادی قلب خود را

-------------------------

امشب اما اشک آرام

گونه ام را می نوازد

یاد آن ایام شیرین

سینه ام را میگدازد

برگ ریزان است اینجا

در هوای سرد قلبم

مانده دل در این شب سرد

کز غم هجرت چه سازد

--------------------------

هستی اما چون پرستو

پر ز شوق پر کشیدن

عشق من چون کوه و قلبت

پر ز سودای پریدن

من سراپای وجودم

اشتیاقی گنگ و مبهم

در نگاه تو ولیکن

عزم رفتن هست روشن

--------------------------

بسته ای بار سفر را

خوب می دانم عزیزم

می گریزی از نگاهم

من هم از تو میگریزم

شام تاریکیست امشب

سینه ام آبستن بغض

رو! سبکبار و دل آرام

رو که تنها اشک ریزم