فکر می کنم جای یک زخم هایی خوب نمیشود، میماند و هر وقت چشمت افتاد بهش، یادت می افتد تو را یک روز یکی که دوست تر داشتیش از باقی، انکارت کرد که انگار پرتت کرده باشد بیرون از زندگی‌اش. تو را یکی که عزیز ترت بود از دیگران، ندید. خودت را و دل شکستگیت را. رابطه اینجور نمیشد، میشد یعنی، من ادمش نبودم. ⠀
کلا آدم مناسبی برای رابطه نبودم، کلا آدم مناسبی برای هیچ چیز نبودم غیر از سواری دادن. این نکند از دستم ناراحت شده باشدها همه چیز را خراب کرد. ⠀شاید بیاید یک روزی که یکنفر دیگر را دوست داشته باشم، شاید بیاید روزی که جای این بال بال زدنها، روی کاناپه نشسته باشم قهوه‌ام را بخورم و به سادگیِ خودم بخندم.میشود؟ بعید میدانم، بدون تو من ناقصم انگاری.⠀