گفتی ستاره ماندنیست، دیدی ستاره هم شکست!؟
عهدی میان ما نبود ،عهدِ نبسته هم گسست
این خوابِ سبز از ابتدا ، یک اشتباه ساده بود
یک اشتباه ساده که ، آخر مرا در هم شکست
از دست زخم روزگار، به غم نشسته بود دل
به غم نشسته بود ، باز ، دیدی که در خون هم نشست
گفتم چه غم از حادثه ، وقتی تویی سد ، سیل را
دیدی خیالی خام بود ، دیدی که این سد هم شکست
گفتی که: چشم از من بدار، لایق نئی اینجا ، برو
این دل نه جای هر کسی ، نه جای تو ،تو، توی پست
گفتی : تو را تقصیر نیست ، نتوانمت در دل نشاند
این آخرین حرف تو بود ، حرفی که بنیانم گسست
آری! بلور عاطفه ، با سنگِ بی مهری شکست
این دل شکسته بود ، باز ، یکبار دیگر هم شکست
یادی کن از تنهائی ام ، زین صید مانده در قفس
آه ای خدای هرچه بود ، آه ای خدای هرچه هست
سلام
گفتنی ها را گفتیم...اما چیزی ازشون نموند...شاید فقط یه خاطره گنگ!
از هرچی عشق ه خسته ام
حتی از نفرت...
کاش این دو تا تو دنیا نبودن.
دیگه حوصله ی خودم هم ندارم چه بره به کس دیگه.
ترجیح می دم همه برن..اینجوری راحت تر نفس می کشم.
گذشته رو بریز دور ..الان جند مرده حلاجی؟ چی یاد گرفتی از گذشته؟
شعر قشنگی بود
هرچند غم انگیز ولی یه جورایی هم درد و دل بود و باعث آروم شدن دلتون امیدوارم سبک شده باشید با شعری که نوشتید
همه آدما همیشه همه جا تنها هستن
چه تنها باشن و چه با کسی دیگه بالاخره یه دنیای تنها دارن که همیشه تنها می مونه چون هیچ کس کاملا آدمو درک نمی کنه